شیرینی زندگی من و بابا

گلم وای نمیدونم پوستت حساسه و یا من زیاد شما رو میشورم دوشب بود اصلا نمیخوابیدی  ریفلاکس هم داشتی همش فکرمیکردم دلت درد میکنه دیگه عصر تا بابا اومد بردیمت دکتر تا اومدم حرف بزنم خانم دکتر گفت چرا صورتش اینطوریه گفتم نمیدونم همش دستش هم به صورتش میکشه گفت این پوستش خشک شده و میخاره براهمین هم اینطور اذیته بعد یه شامپو و پماد جدید نوشت با شربت وقتی اونها رو استفاده کردم زود خوب شدی فدای اون پوست حساست بشم دخمل مامانی. اینم عکسات:   ...

گلم جونم اصلا خوابت تنظیم نیست توی روز مخصوصا عصر ها خوب میخوابی شب که میشه ما میخوایم بخوابیم خانمی تازه سرحال میشه و قش قش میخنده وقتی که شبش مهمونی باشیم وبرگردیم خونه تو ماشین میخوابی ولی تا رسیدیم بیدار میشی .     ...

اين بار خودم تنها بردمت واكسن زدي اخه بابايي سر كار بود ؛ شما هم خوب بودي اصلا نا ارومي نكردي خدارو شكر اذيت نشدي انگار ميدونستي كسي پيشم نيست مامان رو نگران نكردي.بعداز واكسن:       ...

امروز در گلستان شهدا اصفهان مجمع شيرخوارگان علي اصغر بو از اونجايي كه من و مامان جون خيلي ارزو داشتيم شمارو ببريم اونجا مامان جون برات لباس دوخت و صبح همه به هم رفتيم خيلي ني ني اونجا بود اونجا شما اروم بودي با اينكه گرسنه بودي ولي گريه نميكردي شلوغي وجمعيت رو دوست داري همشين ور و اون ور رو نگاه ميكردي.     ...

اون موقع من اين عروسك و خيلي دوست داشتم يك روز كه با بابايي رفته بوديم بيرون اونو برام خريد هنوز هم تميز نگهش داشتم  و اولين عروسكي بود كه برا سیسمونی تو اتاقت گذاشتم هنوز هم بين همه عروسكات من اين  رو بيشتر دوست دارم منم از شما دو تا عكسهاي خوبي گرفتم.   ...

نازنينم باد گرفتي عقب عقب ميري و از جاهاي عجيب غريب سردر مياري وقتي هم گير میكني يعني ديگه جا نداري كه بري گريه ميكني تا بيايم و نجاتت بديم.   ...

گلم قربونت بشم كه همه كارات به موقع است  و من هر روز از سلامت تو مطمئن ميشم فداي اون زرنگي هات بشم که داري ياد ميگيري تنهايي بشيني و همه چيز وخوب تو دستات ميگري باهاش بازي ميكني اول از كنترل tv شروع كردي كم كم بايد همه چيز ها رو جمع كنم براي در امان بودن از دست خانمي. عكسها در ادامه مطلب:   ...